(سلسه مباحث تربیتی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی)
رابطه «حیا» و «ایمان»
در روایت آمده است که«لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ»؛کسی که حیاء ندارد ایمان ندارد.! حال می خواهیم بررسی کنیم که رابطه این دو چیست و چگونه حیاء باعث ایمان می شود؟
ما روایات متعدّدی داریم که رابطه حیاء و ایمان را مطرح میکند. در روایتی از پیغمبر اکرم است : «قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم): الإیمان و العمل أخوان شریکان فی قرنه لا یقبل الله تعالی احد ما الا حسابه» روایت دیگری از علی(علیهالسلام) داریم که فرمودند: «کثرة حیاء الرجل دلیلٌ علی ایمانه»؛ زیادی حیای افراد از ایمان آنهاست.
پس مشخص شد که رابطه ایمان و حیاء یک رابطه دو سویه است به طوری که اگر یکی برود دیگری هم می رود. ایمان و حیاء در یک رشته و همراه هم هستند، مثل دو برادر هستند.
«حیاء» لباس ایمان
در روایات نقش «حیا» را تحت عنوان لباس بیان میکنند. من دو روایت از پیغمبر اکرم میخوانم : «قال رسولالله(صلاللهعلیهوآلهوسلم): الْإِیمَانُ عُرْیَانٌ وَ لِبَاسُهُ الْحَیَاء»1
در روایتی دیگر حضرت میفرماید: «قال رسولالله(صلاللهعلیهوآلهوسلم): الْإِسْلَامُ عُرْیَانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَیَاء»2 حضرت بحث عریانی را مطرح میکنند. ایمان لخت است و لباس آن حیاء است. ما یک سؤال میکنیم؛ نقش لباس برای بدن چه نقشی است؟ نقش حفاظتی است. که اینجا اسلام را بیان می کند .
آدم لخت برای حفاظت از آفات لباس میپوشد. مثلاً لباس، او را از سرما محافظت میکند. نقش لباس نقش حفاظتی است، یعنی کار لباس در ارتباط با بدن کار حفاظتی است؛ چون تعبیر در هر دو روایت عریان است. ایمان لخت است، اگر بخواهی آن را حفظ کنی باید با حیاء حفظ کنی. بحث کیفیّت است.
پس دانستیم که : ایمان و حیاء ملازم هم هستند، اگر یکی برود، دیگری هم رفته است. مطلب دوم این است که حیاء چه نقشی دارد؟ چگونه است که اگر آن برود ایمان هم میرود؟ میگوید مثل این میماند که ایمان لخت است و حیاء هم لباسش است، لباس آن را حفظ میکند، لباس نباشد سرما میخورد بعد هم میافتد میمیرد، تمام شد رفت.
ایمان، همان عمل است
اصلاً زیربنای تمام اعمال انسان، اعمال نیکی که انجام میدهد و همچنین اعمال شری را که ترک میکند و کفّ نفس میکند، جلوی خودش را میگیرد که کار بد و زشت نکند، زیربنای تمام اینها حیاء بود. حیاء موجب میشود که کار زشت نکند و کار خیر کند، نتیجه اینکه حیاء سنگ بنای ایمان است.
ما در باب ایمان و عمل روایاتی داریم که اگر عمل نباشد، از ایمان خبری نیست. حالا ایمان را هرچه میخواهی بگیر، در بُعد عقلانیاش میگویی اعتقادات، در بُعد قلبیاش میگویی دلبستگی به خدا، هر چیزی میخواهی بگویی در این جهت برای من فرق نمیکند، ایمان هرچه میخواهد باشد، چه اعتقادات باشد و چه دلبستگی به خدا باشد، حفظ این ایمان به اعمال خارجی ما بستگی دارد؛ حتی در روایات داریم که وقتی از حضرات(علیهمالسلام) در مورد ایمان سؤال میکنند، میگویند: «الایمان هو العمل» 3 گویند: ایمان، عمل است. یعنی میخواهند نقش عمل روی ایمان را بگویند که بین عمل و ایمان یک رابطه تنگاتنگ است. حیاء به یک معنا مولِد عمل است.
حیاء موجب میشود که از انسان اعمال خیر صادر شود و جلوی اعمال شرّ را بگیرد و آن دلبستگی به خدا حفظ شود، آن اعتقادات حفظ شود که اگر این اعتقاد و دلبستگی نباشد، آن اعمال «هَباءً مَنْثُوراً»4 شود و از بین میرود که این تعبیر در روایات ما بود.
ایمان و حیاء ملازم هم هستند، اگر یکی برود، دیگری هم رفته است، . مطلب دوم این است که حیاء چه نقشی دارد؟ چگونه است که اگر آن برود ایمان هم میرود؟ میگوید مثل این میماند که ایمان لخت است و حیاء هم لباسش است، لباس آن را حفظ میکند، لباس نباشد سرما میخورد بعد هم میافتد میمیرد، تمام شد رفت
بیحیایی مسلّط کردن نفس امّاره است
چشم چرانی
حالا سراغ درون انسان برویم. اگر که غفلتاً از انسان عمل زشتی سر میزند، در غیر معصومین اینطوری است، متوسطین از مؤمنین هم اینطوری هستند. من در رابطه حیاء و عقل مطرح کردم که بعد از عمل، سر عقل که آمد خودش ناراحت میشود، مُنفَعل میشود، شرمنده میشود، اینجا معلوم میشود که این پوشش هنوز به طور کلّی از بین نرفته است، ضربه خورده است امّا از بین نرفته است.
البته باید مواظب بود این سرزنش ها نشان از ان دارد که نفس لوامه هنوز فعال است اگر دقت نشود، اگر حیا نکردیم و دست از اعمال زشت بر نداشتیم نفس اماره میشود فرمانده وجود ما یعنی پرده حیا به طور کل دریده شده و این درد بزرگی است این یعنی بی ایمانی . یعنی خارج شدن از دایره انسانیت .
بیحیاء باش و هرچه خواهی کن!
چند روایت بخوانم. این روایتی که میخوانم هم عامّه و هم خاصّه آن را از پیغمبر اکرم نقل میکنند و فقط در یک کلمه با هم تفاوت دارند که از نظر معنا هیچ تفاوتی ندارند. در روایتی است از امام هشتم(علیهالسلام) که فرمودند: «عن آبائه(علیهمالسلام) أنَّ رسولالله(صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) قال: لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْت»،5حرف های همگانی که انبیا میزدند، این است که وقتی حیاء از بین رفت هر کاری میخواهی بکن.
گل سر سبد بی حیاها بنی امیّه هستند، بیحیاتر از آنها نداریم چون جنایتکارتر از آنها نداشتیم. طبق تاریخ میدانید که بنی امیه چه کردند. آنها مصداق کامل بی حیایی بودند برای این افراد چه ایمانی میتواند وجود داشته باشد .
«حیاء» افسار نفس است
مرحوم صدرالمتألهین(رضواناللهتعالیعلیه) در اینجا آن معنای مشهور راجع به روایت را مطرح میکند که: «اذا لم تستح من العیب لم تخشی النار مما تفعله فافعل ما یحدثک به نفسک من اغراضها» این همان نفس امّاره بالسوء است که وقتی حیاء رفت دیگر عیب سرش نمیشود، دیگر خدا هم سرش نمیشود، نمیفهمد که جهنم هم چه هست. «فافعل ما یحدثک به نفسک» هرچه که از درون، نفس امّاره بالسوء تو میگوید «من اغراضها» خواستههایش را گوش میدهی.
ایشان میفرماید که لفظ امر، معنایش توبیخ و تهدید است، یعنی دیگر آزاد نشدی. بعد ایشان تشبیهی دارد و میفرماید : حیاء مثل افسار بر دهان حیوان میماند که جلوگیری میکند تا حیوان شرارت نکند؛ چون ایشان در ذیل بحث جنود عقل و جهل این مطالب را میفرماید، میفرماید خُلع که ما هم گفتیم مقابل حیاء است، حیاء نقش لجام بر نفس را دارد، افساری به دهان این حیوان نفس، شهوت، غضب و وهم است. وقتی بنا شد که شخص افسار گسیخته شود، این حیوان و شیطان آزاد میشوند. «فاعمل ما شئت» معنایش این است.
هرچه حیوان درونیات، شیطان درونیات میگوید انجام میدهی، همه رقم جنایت میکنی. اگر حیاء برود، ایمان هم میرود، انسانیّت هم میرود. ظاهر را نگاه نکنید، این واقعیّاتی است که داریم میگوییم و بعد عرض میکنم که کار به کجا میکشد. وقتی که حیاء رفت، ایمان و انسانیت میرود؛ چون حیاء پوششی برای ایمان است، همانطور که پوشش برای جنبههای انسانی است.
از بی حیایی تا کفر جحودی
این را به شما عرض کنم که نعوذ بالله نه تنها ایمان میرود، بلکه انسان به خطرناکترین چیز، یعنی وادی کفر و انکار کشیده میشود. واقعیّتها را میبیند، حتی واقعیّتها در باب مفاسد دامنش را هم میگیرد؛ در عین حال باز انکار میکند، به این میگویند: کفر جحودی. آیه شریفه در باب کفر جحود قوم فرعون اینطور دارد که: «فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبین وَ جَحَدُوا بِها» دیدند معجزه است، امّا گفتند سِحر است؛ این کفر جحودی است. «وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» با این که یقین داشتند. ما بالاتر از یقین نداریم، تا الآن میگفتیم ایمان، ببین یقین را هم جلو میآورد. یعنی یقین داشتند که این معجزه است. «ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدین».6 از آن طرف کفری که میآورد کفر معمولی نیست.
باروت یا شادونه؟!
چشم چرانی
استاد ما امام(رضواناللهتعالیعلیه) در باب کفر جحود قضیهای را نقل میکردند، من دارم از ایشان نقل میکنم، میفرمود که سابقاً، مثلاً صد سال پیش حمل باروت از روستاها به شهر ممنوع بود، آن موقعها که ماشین نبود، با این چهارپاها حمل میکردند، در بین راه هم پاسگاههای ژاندارمری بود که به آنها امنیه میگفتند. اینها میآمدند جلوی افرادی را که چیزی حمل میکردند، میگرفتند. ایشان میفرمود: جلوی شخصی را گرفتند، سؤال کردند بارَت چیست؟ گفت: شادونه. شادونه شبیه به دانههای باروت است. بعد آن وسیلهای که داشت داخل بارَش کرد و معلوم شد باروت است. گفت: این چیست؟ باز گفت: شادونه است.
آن موقعها مرسوم بود که ریش داشتند ریشهای بلندی هم داشتند، شما این اتابکها را دیدید؟ البته من این ریشها را به ریش بی ریشه تعبیر میکنم، ما ریش بی ریشه زیاد داریم. گفت دستت را جلو بیاور، دستش را جلو آورد، از آن باروتها کف دستش ریخت، گرفت زیر ریشش گفت چیست؟ گفت شادونه. دست در جیبش کرد، کبریت را در آورد به اینها زد، باروتها آتش گرفت، تمام ریشهایش شروع به سوختن کرد گفت: نگفتم شادونه است.
ایشان این را برای ما نقل کرد. به این میگویند کفر جحودی. واقعیت دامنگیرش شده، باز هم انکار میکند. حبّ به دنیا این کار را میکند.
هرچه حیوان درونیات، شیطان درونیات میگوید انجام میدهی، همه رقم جنایت میکنی. اگر حیاء برود، ایمان هم میرود، انسانیّت هم میرود. ظاهر را نگاه نکنید، این واقعیّاتی است که داریم میگوییم و بعد عرض میکنم که کار به کجا میکشد. وقتی که حیاء رفت، ایمان و انسانیت میرود؛ چون حیاء پوششی برای ایمان است، همانطور که پوشش برای جنبههای انسانی است
برخی از مسئولان اشتباهشان را قبول نمیکنند!
این تعبیراتی را که من عرض میکردم و اوّل بحثم هم میگفتم که یکی از بزرگترین مشکلات جامعه ما ترویج بیحیایی است، یکی از جهاتش همین بود. بعضی از آن کسانی که وظیفه اسلامی جامعه را دارند، مبتلا به کفر جحود هستند، وقتی به آنها تذکر میدهی نمیخواهند قبول کنند، میگویند: نگفتم شادونه است، با این که مفاسدش را میبینند. گاهی هم دامنگیر خودشان شده است، امّا حبّ ریاست، حبّ شهرت، حبّ به مال نمیگذارد قبول کنند. «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»7. با این که یقین دارد، قبول نمی کنند .
بیحیاء مسخ میشود!
من اینهایی را که عرض میکردم بی جهت نمیگفتم. از آن طرف هم بیایید ببینید چه رواج پیدا میکند؟ دروغ، دروغ، چون حیاء نیست. دروغ، فریبکاری، خُدعه، تملّق و ... که مبدأ همه بیحیایی است. اگر کسی حیاء نداشته باشد، ایمان ندارد و حتی به کفر جحود کشیده میشود. من تعبیر میکنم که یک نوع مسخ میشود؛ لذا از خطرات بسیار مهم در ارتباط با جامعه ما همین است. این چیزها را کوچک نگیرید، مگر میشود به سادگی اینها را اصلاح کرد؟ وقتی حیاء رفت خیال کردی به زودی سر جایش میآید؟ به تدریج میرود.
خراب کردن آسان است، ساختن مشکل است. یک ساختمان را شما در عرض چند روز میریزی روی هم امّا اگر بخواهی بسازی گاهی چند سال طول میکشد. از مشکلات بزرگ جامعه ما همین است. باید در صدد این بود که انسان حیاء را تحکیم کند، آن وقت هم انسان ساخته میشود و هم مؤمن ساخته میشود و هم جامعه .
پی نوشت ها :
[1]. مستدرکالوسائل، ج8، ص465
[2]. الکافی، ج2، ص46
[3]. الألفین، ص319
[4]. سوره الفرقان، آیه 23
[5]. بحارالأنوار، ج68، ص333
[6].سوره النمل، آیات 13 و 14
[7]. الکافی، ج2، ص130
منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی